می توانم
بعد از این ها با خدا
دوست باشم، دوستِ، پاک و بی ریا
سفره ی دل را برایش وا کنم
می توان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران باز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل بارانِ قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان درباره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا:
پیش از اینها فکر می کردم خدا…