فریاد بی صدا

...درد نوشته هایی برای خودم

فریاد بی صدا

...درد نوشته هایی برای خودم

عشـق
قصــه‌ای بـود که مادربــزرگ شـب‌هـای زمستـــان برایـــم می‌بافــت
یکـی از رو، دو تا از زیر
بالاپوشـی که هیـچ‌گاه گرمــم نکـــرد !

نظرات  (۱)

ﺩﻳﺪﻯ ﻭﻗﺘﻰ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻛﺎﻏﺬ ﻣﻴﺒﺮﻯ ﺍﺫﻳﺘﺖ ﻣﻴﻜﻨﻪ، ﻣﻴﺴﻮﺯﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻓﻜﺮﺕ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﻤﻴﺮﻩ ﺍﻣﺎ ﻣﺜﻼ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﺎ ﭼﺎﻗﻮ ﻣﻴﺒﺮﻯ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﻴﻜﻨﻰ؟؟؟
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻛﺎﻏﺬ ﺍﺯ ﭼﺎﻗﻮ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺗﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺁﺳﯿﺐ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﯽ…
این دقیقا ﺣﮑﺎﻳﺖ ﺑﻌﻀﻲ ﺁﺩﻣﺎﺱ!
پاسخ:
هیچ کارِمان شبیه زندگی و هیچ چیزِمان شبیه زنده ها نیست
نفس نمیکشیم
رویا نداریم
شوق نداریم
قلب نداریم
و از دفنِ ما سالهاست که میگذرد
فقط کاش کسی میدانست چرا نمیمیریم؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی