فریاد بی صدا

...درد نوشته هایی برای خودم

فریاد بی صدا

...درد نوشته هایی برای خودم

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بیتابمو از غصه ی این خواب ندارم
دلتنگمو با هیچ کسم میله سخن نیست
کس در همه آفاق به دل تنگیه من نیست
بسیار ستمکارو بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست
عهد شکن نیست...
پیشه تو بسی از همه کس خوار ترم
زان روی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سره کوی ات
دانی که ز اغیار وفادارترم من
بر بی کسی من نگران چاره ی من کن
زان کز همه کس بی کسو بی یار ترم من
بی یار ترم من , بی یار ترم من , بی یار ترم من
بی یار ترم من 
بی یار ترم من
بی یار ترم من...

خیلی وقتا آدم نمیدونه چه مرگشه...

همه ش دلش میخواد با یکی حرف بزنه و خودش رو خالی کنه...

اما نمیدونه با کی...!

اگر هم یکی پیدا بشه،

نمیدونه باید از کجا شروع کنه ...!؟